شکار است که در تاریخِ تفکّرِ خانقاهی، عارفانِ “سوته دل” نه صوفیانِ کوته فکر با اهالیِ دربار و با صاحبانِ زر و زور نساخته اند. اگر همیشه به مخالفت شان نخاسته اند، همیشه به موافقت شان هم نرفته اند. لیکن مسئله نه به معنای آن است که آنان از وجودِ چنین پیوندی و بهره های گونه گونِ آن بی اطلاع بوده اند به عکس، دقیقاً پسندِ رسمیّتِ فرهنگی را حس می کرده اند. به همین جهت در مجموعه آدابی که به عنوانِ “رُخصَت” مطرح می داشته اند، تقرّب و نزدیکی با سلاطین و حاکمان را مدِّ نظر داشته و بر آن بوده اند که:
ادب آن بوَد که پُشتوانیِ ایشان (=سلاطین) نکند و تا تواند ایشان را به عدل فرماید و از ظلم منع کند.
صفحه ۶۴
«جامی در پهنهی عرفان و تصوّفِ نقشبندی»
در حوالیِ همین روزگار -که ابن عربی مآبی فراگیر شده بود و حتی دربارِ تیمورزادگان را فرا گرفته بود- وقتی در مجلسِ سلطان حسین میرزا، فقیهان در جامع هرات، ابن عربی را به لحاظِ این که برای فرعون ایمان اثبات کرده بود، تکفیر کردند. سعدالدین احمد تفتازانی -که شیخالاسلام هرات بود- بر فقها برآشفت و به استنادِ آن که صدرالدین قونوی از محییالدین دفاع کرده است، به استظهارِ رای و نظرِ وی پرداخت. فقیهان، قونوی را نیز تکفیر کردند و در این زمینه به قدری اصرار ورزیدند تا سلطان حسین به مقابلهی آنان پرداخت و علیه آنان گفت:
واوَیلا درین زمان کو فقیهی که قدم صدق و دیانت در حریم حرمِ امانت نهاده، فرقِ فراقِ حق از باطل تواند نمود؟! و کو صوفیی که نقدِ عقایدِ دینی و اعمالِ یقینی او را به مقدارِ عیار مکشوف نظر بصیرت و اعتبار تواند گردانید؟ این گروه نامی که خود را فقیه مینامند، اطلاقِ لفظِ «فقیه» بر ایشان به حسبِ اصطلاح نیز تعذّری دارد، چه هیچ یک از ایشان راه به یک مسئله از آن علم خاص نمیتوانند بُرد که مستخرج از کجاست…
صفحه ۲۶۷
چاپ اول: سال ۱۳۷۷
چاپ دوم: طرح نو، ۱۳۸۹
چاپ سوم: بنیاد فرهنگی مایل هروی، ۱۴۰۲